شناسندۀ سخن. سخندان. سخن سنج. ادیب: سخن شناسان بر جود او شدید یقین کجا یقین بود آنجا بکار نیست گمان. فرخی. دانی که من آن سخن شناسم کابیات نو از کهن شناسم. نظامی. چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست سخن شناس نه ای دلبرا سخن اینجاست. حافظ. بر ضمیر خورشید اقتباس هوشمند سخن شناس در نقاب شبهه و اقتباس مخفی نخواهد بود. (حبیب السیر)
شناسندۀ سخن. سخندان. سخن سنج. ادیب: سخن شناسان بر جود او شدید یقین کجا یقین بود آنجا بکار نیست گمان. فرخی. دانی که من آن سخن شناسم کَابیات نو از کهن شناسم. نظامی. چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست سخن شناس نه ای دلبرا سخن اینجاست. حافظ. بر ضمیر خورشید اقتباس هوشمند سخن شناس در نقاب شبهه و اقتباس مخفی نخواهد بود. (حبیب السیر)
بمعنی طبیب عموماً و نام یکی از طبیبان که در خدمت جمشید جم تقرب و ملازمت داشته. (انجمن آرا) (آنندراج). تن شناسنده. کسی که معرفت احوال تن را حاصل کرده. طبیب، ظاهری. قشری. (فرهنگ فارسی معین)
بمعنی طبیب عموماً و نام یکی از طبیبان که در خدمت جمشید جم تقرب و ملازمت داشته. (انجمن آرا) (آنندراج). تن شناسنده. کسی که معرفت احوال تن را حاصل کرده. طبیب، ظاهری. قشری. (فرهنگ فارسی معین)